سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شکست ! - سارا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانش یاری می رساند، حکمت ره می نماید . [امام علی علیه السلام]

شکست ! - سارا

i شکست !

چهارشنبه 84/9/16 ساعت 5:12 عصر

 

ای ندیده ام !

دوست دارم چشمانم برایت بگریند

شاید لک لک کنارم به من بخندد

و گفتی بگویم زمانی

پرستوی خیالم برای دیدنت

به آن طرف حصاری که بین ماست پر می کشد

حصاری که پرستوی خیالم را زندانی کرد

و چه ملال آور بود

وقتی دیدم شاهین وحشی مرغزار

بالهایم را بست

ناگهان دیدم از آسمان

صدای ناله ی ابرها بلند شد

گوش کردم گوی درونم بود

پر از غلغله

امّا صورت آسمان بی رنگ بود

حتی

قطره ای شقایق نداشت

حصار هم بلند بود و شاهین تیز رو

امّا پرستو قلبی داشت به وسعت یک برگ

نازک بود و سبز

سبز بود و در تلاطم

گویی ندیدنت درونم را به صلیب آتش کشیده بود

تا آن روز

هر وقت مروارید ها از صورت برّاقم جاری شد

قلبم آواز تو داشت

اشک می ریخت و می لرزید

هم آواز لک لک

ولی آنروز

پرستو قصد آزادی داشت

به دیوار شب چنگ زد

قفس باز شد

پرستو به زمین افتاد

آه عجب قفسی ؟

چه حصار بی انتهایی

پرستو پژمرد

امّا آسمان صاف بود

زمین

بغض غریبی داشت

امّا آسمان

یک قطره

حتی یک قطره شقایق نداشت

پرستو قفس را شکست

پرستو به شاهین نگاهی  نکرد

تن شب وسیع بود

غربت وسیع

آه

امّا چه شد

قفس در قفس

و شاید دوباره  قفس در قفس

شب آواز فردا شدن را نداشت

قفس سینه ی وا شدن را نداشت

پرستو پرید

امّا

وقتی صاعقه ی خیال عقابی

پرش را برید

پرستو نگاهی به آن سو کرد

به آن طرف حصار

نگاهش تنها کنار تو بود

و گویی دلش هم توان شکستن نداشت

غریبی

کنار پرستو نشست

غریبی نگاهی به آسمان کرد

ولی !

آسمان بی رنگ بود

دل آسمان نیز شقایق ها را

دزدیده بود

غریبی سرش را نوازش کرد

پرستو شد یار غریب

جا ماند،امّا دل پرید

دست حصار کار خود را کرد

پرستو کنار لک لک نشست

دیروز لک لک نیز فراموش بود

پرستو نفهمید

شقایق نبارید

وشب تا ابد ماند

و من بی تو ماندم !

(  شعر از :؟؟؟؟)


نوشته شده توسط: هاوری جاف

نوشته های دیگران ()


خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
4375

:: بازدیدهای امروز ::
4

:: لینک به وبلاگ ::

شکست ! - سارا

:: موضوعات وبلاگ::


:: دوستان من ::


:: خبرنامه ::

 

:: آرشیو ::

سال اول

:: موسیقی وبلاگ::